در لابه لای زندگی :)

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲۷ مطلب با موضوع «سکوت بهترین واژه س گاهی !» ثبت شده است

یکی از خانوم های هنرجو مزدوج هستند که ثمره ی این ازدواج طفلی 3 ، 4 ساله می باشد 

این ثمره ی ازدواج در کلاسِ امروز حضور به عمل آورده بودن -____-
این به ظاهر طفل امروز قِشنگ رِو اعصابِ ما اسکی میرفت 
 امروز به همان ضرب المثل زیبایِ ( مار از پونه خوشش نمیومد درِ لونه ش سبز میشد ) ایمان آوردیم 
از هر 100 بچه ی موجود در طبیعت حداکثر 5 تا بچه این توانایی را دارا می باشن که ما را به سمتِ خود جذب کنن مابقی همان حکم کرفس را برایمان دارند از قضا ثمره ی ازدواج خودِ خودِ کرفس بود  -____-
وسط تدریسِ مدرسِ اعصاب ندار مدام با مادرِ گرامشون بلند بلند صحبت می کردن و مادر متقابلا قربان صدقه شان می رفتن و یا خش خش نقاشی می کشیدن و یا با دهانشان صداهای مضحک تولید می نمودن ، مدام به ما خیره میشدن با این هدف که من را نظاره کن و مانند مادرم قربان صدقه ام برووووو و این گونه بود که ما تا آخرِ کلاس حرص خوردیم ، خوردیم ، خوردیم و هنوز سکته نکردیم  -____-
 
+ من چقد بچه دوس ندارم ://
+ من چقد هوس نقاشی کردم :/

۲۳ نظر ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۸
aden
سکانس اول : از آنجایی که انتخاب واحدِ ما با عذاب الهی برابری می کند ( ساراه رو به عنوان شاهد به دادگاه محترم معرفی میکنم :دی )
 استارت اولیه رو جهت پیگیری زدیم ، طبق معمول با دوستِ گرام همه افرادِ ساکن در تاکسی را به مرحله سرسام سوق داده بودیم 
آقای راننده هم گویا در این وسط مسطا بقیه پولِ ما رو پس داده بودن 
رسیدن به مقصد همانا و منتظر ماندن ما در تاکسی جهت اخذ مابقی پولمان همانا 
 آخرش  لب به سخن گشودیم که در نهایت به ضایه شدنِ ما انجامید :|

سکانس دوم : از خوابِ  ناز خود می زنیم به سمت کلاسِ آیین نامه روانه می شویم ، در سالن انتظار در کنار همان دختری که راهنمایی در یک مدرسه به تحصیل علم و دانش مشغول بودیم و در سال های آتی  واسه خودشون خانوم دندانپزشکی خواهند شد و هندزفری در گوش دارند نشسته ایم و منتظرِ شروعِ کلاس می باشیم ، در این وسط مسط خانومی جهت ثبت نام تشریف آورده اند ، آقای ثبت نام کننده ( واژه ای بهتر از این پیدا نکردم ) ایشان را صدا می زنند ، و از آنجایی که ناشنوایی ما به اوج خود رسیده فکر می کنیم ما را صدا زده اند و جلو 40 نفر آدم می گوییم : بله 
قرمز شدن دختر مذکور همانا و :| شدن آقای ثبت نام کننده و  :||| شدن 40 نفر حضار محترم همانا 


سکانس سوم : با وقوعِ این اتفاق دریافتم که سوتی دهنده گی از طریقِ یک ژن موروثی به بنده منتقل شده است 
حدودا یک ساعت پیش خواهرِ هندزفری به گوشمان در ماشین به حالت ستند بای نائل شده بودن
اتفاقی از جلو سینما رد شدیم و با دیدن پوستر ( مردن به وقت شهریور ) نیشمان تا بنا گوشمان باز شد و ذوق مرگ کنان به خواهرِ گرام پیشنهاد دادیم با هم این فیلم را ببینیم و ایشان بعد از کلی بحث در رابطه با  تایم کلاس زبانشان اوکی دادن و قرار بر این شد که فردا در سینما حضور بهم رسانیم ، درست موقه رسیدن به منزل و پیاده شدنمان از ماشین خواهرِ باهوشمان می فرمایند : آدِن تو ماشین خواب دیدم گفتی فردا بریم سینما 
:|


۲۲ نظر ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۰۵
aden

احتمالا در این دنیا فقط یک نفر وجود داشته باشد که از مرغ خوشش نیاید الا حالت جوجه کبابیش !

ولی قطعِ به یقین فقط یک نفر می تواند خام خام جوجه کباب ها را بخورد و بسی لذت ببرد 

و در حالِ حاضر دل درد امانش را بریده باشد :/

آیا گرمای تولیدی لپ تاپ توانایی کباب کردن جوجه کباب های مذکور در معده ی این شخصِ نسبتا شخیص را دارد ؟ :///

۲۷ نظر ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۴۸
aden

پدر ها و مادر های آینده لطفا وقتی بچه ی دلبندتان یک روز گنده شد و همچنان شما وظیفه ی خریدِ شامپو وی را بر عهده داشتید در انتخاب خود کمالِ دقت را به عمل آورید چرا که ممکن است خرسُ گنده دلبند شما دیگر فکرِ حمام رفتن به سرش نزند :/

حتا ممکن است آن شامپو را به عنوان یک شامپو بانوان از کمپانی معتبری مانند کلییر معرفی کنند  

ولی انگار عصاره زبانِ مادرشوهر در آن اعمال شده است 

مثلا وقتی خرس گنده دلبندتان کف را تند تند روی سرش میمالد احساس کند سرش را در یک تشت عرق نعنا خالص فرو برده به گونه ای که خنکی بعد از تندی موهایش را احاطه کرده باشد و در حمام با تماس دست به در و دیوار بتواند لیف و صابون را پیدا کند و تا دو ساعت بعد از حمام همچنان چشمانش کاسه خون باشد و جرئت گشودن دیده گانش ر نداشته باشد 


۲۳ نظر ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۴
aden

وقتی بعد از مدت ها یک آیکون رو میشه دید !!

 امروز یادم افتاده بود عــــــــه نت بینزی هم وجود داره !!

چرا من انقد به رشته م خیانت می کنم ://




+ وقتی فلفل 12 ساله ی خونه یه رژ دست می گیره و یه لب غنچه میکنه و یه چیک عکس می گیره و عکسی که رو پروفایل تلگرامش جا خوش میکنه من دیگه حرفی ندارم :|||


+ چن روزه حالم خوب نیست ، پیش به سوی خوبی 


+ بعدا نوشت : جمعه ها روز شخم زنی است ،  حالا شخم زنی روح باشه یا درایو عکس حتا :)

یاد اون روزی که اینو واسه دوستای بلاگیم درست کردم بخیر :))

کلی موج مثبت بود :) 


۵ نظر ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۵۸
aden

وقتی واردِ دنیای واقعی شدیم بعد از مدتی که دست چپ و راستمان را از هم تشخیص دادیم 
بعضی حرکات ، بعضی رفتارها ، بعضی حرف ها تا اعماقِ قلبمان را می سوزاند 
ولی همه ما خودمان را آدم های با فرهنگی می دانستیم 
معتقد بودیم که اگر ما آدم های نخستین بودیم دنیا را به یک بهشت تبدیل می کردیم 
معتقد بودیم که ما فرهنگ و تمدنمان بالاتر از آدم های پیشینمان است 
با حمایت از همه چرت گویان خودمان را روشنفکر می شناسیم 
مردی که با گوسفند خود ازدواج می کند برای ما محترم است چرا که ما آدم های با شعوری هستیم که به همه عقاید احترام میگذاریم 
به قول نویسنده ی خوش بیانِ ( یک مترسک ) ما از گیاه خواران حمایت می کنیم چون ژستِ با کلاسی دارد !!
ما زیر بنای دنیای مجازی هستیم ، خاک های ناشناخته ی این سرزمین وسیع توسط ما روشنفکران کشف شد 
ما فرهنگِ نم کشیده خودمان را واردِ این دنیا کردیم 
ما دیگه چرا ؟ 
ما که از همه عقاید حمایت میکنیم ، ما که به هیچ عقیده ای توهین نمیکنیم ، ما که خودمان را انسان هایی با فرهنگ و با اخلاق میدانیم 
چرا کینه و نفرت را به این دنیا تزریق می کنیم ؟؟
چرا کاری می کنیم که نویسنده ی یکی از بهترین بلاگ های این اطراف آرشیو خود را با خاک یکسان کند ؟ 
چرا راحت دل همدیگر را به آتش می کشیم ؟
چرا از لجِ هم پست های ِ مثلن حرص برانگیز منتشر می کنیم ؟
باور کنید قحطی آدم نیست ، باور کنید اگر کسی به شما ابراز محبت می کند برای شما ارزش قائل شده به شما نیازمند نیست 
باور کنید اگر بلاگری می نویسد به عشقِ دوستان مجازی اش است 
باور کنید این دنیایِ واقعی و مجازیمان به اندازه ی چشم بر هم زدنی می گذرد و برای آینده گانمان گذشته می شود 
سعی کنیم گوشه ذهنِ آدما سفید خاطره بشیم نه خاکستری !!
۹ نظر ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۸
aden

حالا شاید من هم یک روز عاشق شدم 

شایــــــد یک روز ازدواج کردم 

ولی مطمئنم خلوتِ خرم سلطان و سلطان سلیمان را در اینستاگرام شبیه سازی نمی کنم  -_______-


# عشقولانه های حال بهم زن  

۱۲ نظر ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۳
aden

- آدن ؟

+ هوم ؟!!

- خانوم .... یادته ؟

+ اهوم

- پسرش خیلی خوشتیپ بود ، یادته ؟

+ همون که رتبه دو رقمی شد ؟

- آره 

+ آره ، ( نیشخند ) چیشده یادِ اون افتادی ؟

- من میخوام ارشد تهران قبول شم 

+ چه ربطی داره ؟

- چن ساله تو دلم نگه داشتم تو اولین نفری بهش میگم ، من عاشق پسر خانوم فلانیم 

+ :||| ، دیوونه ای ؟؟؟

- چیه مگه ؟

+ اون که با فرنازه 

- نه یه ماهه جدا شدن 

+ :||| ، اونوقت تو چجوری فهمیدی ؟

- خودش بهم گفت 

+ خودش ؟!!!!!!

- چند ماهه فیسبوک باهم حرف می زنیم 

+ .....


همه ی این دوستی ها مثل قطره های یه رودِ پرخروش در حالِ فرار اند 

امــــــــــا

پسرِان لجام گسیخته ای که به هرز پریدن عادت کرده اند عاقبت در دامِ چشمانِ دختری گیر افتاده و رام خواهند شد 

و اماا ورژن دخترانه ی این گونه پسرها عاقبت در چاردیواری مردی متعصب خون گریه می کنند و این چرخه همچنان جریان دارد 


+ نویسنده بابت سوق دادنِ نوشته هایش به این چنین مسائل قلبا پوزش می طلبد 

اتفاقات این روز هایش همچون افکاری را به مرجله ی نگارش می کشانند 

۱۱ نظر ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۴۶
aden

از معدود وقت هایی که دلم پسر بودن میخواهد وقتی است که پایِ مهمانی های دخترانه به میان می آید 

دخترانی که اول تا آخرِ مهمانی می رقصند ، دخترانی که اوووووووج ذوق کردنشان مربوط به زمانی است که دوستِ با کلاسشان شماره لاکِ محبوبشان را می پرسد 

دخترانی که یکی از اهدافِ عظیمِ دور همی هایشان گذاشتن عکسی با مضمون ( من و دوستان همین الان یهویی خونه ناناز ) در اینستاگرام است !

دخترانی که شب و روز به فکرِ پیدا کردن بی افی شاخ تر از مابقی دوستانشان هستن 

دخترانی که از ترس افت کلاسشان مجله هایِ مد را داغِ داغ می قاپند 

دخترانی که با همه کهکشانِ راه شیری گرم می گیرند تا تعدادِ لایک های اینستاگرامشان سر به فلک بکشد  

دخترانی که اگر یک لحظه کنارشان بشینی عکسِ همه دوستانشان را به تو نشان می دهند و آخرش با نگاهی طاووس وارانه می پرسند ؟ من باکلاس ترم یا اینا ؟ من خوشگل ترم یا اینا ؟ و از تو قطعا انتظار یک جواب دارند : تو !

حتی گاها اگر وقت اضافه هم داشته باشند کار را به قیاس بی اف های خود و دوستانشان می کشانند 

همان مهمانی هایی که از اول تا آخر یک گوشه میشینم و عکس های گوشی ام را 500 بار نگاه می کنم 

و در آخر مهمانی باز همان جمله همیشگی را می شنوم : چرا انقدر افسرده ای ؟!!


شاید دخترانگی هایم نم کشیده ، شاید آن ها نرمال باشند و من یک جایِ کارم لنگ بزند 

نمی دانم ؟!! فقط در صدد پیدا کردن بهانه ای برای نرفتن به مهمانی پیش رو هستم 

همه ی کپون هایم سوخته ، این پنجمین مهمانی است که قرار است برایش بهانه بتراشم 

۱۷ نظر ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۷
aden
همیشه معتقد بودم معمولی ها جذاب ترین ها هستن 
معمولی ها تو اعماقِ وجودشون الماس های گران بهایی وجود داره که همه قادر به دیدنشون نیستن !!
این قضیه میتونه تو همه زمینه ها صدق کنه 
ستاره های معمولی ، نویسنده های گم نام ، خواننده های شناخته نشده ، فیلم های کم سرُ صدا و ...

آینه های روبه رو از همون معمولی هاست که اکران شدنش جنجال به پا نکرد 
حتی شاید هنوزم خیلیا از وجودِ همچین فیلمی خبر ندارن 
فیلمِ فوق العاده ایِ ، انتخاب شخصیتا و تاثیر گذاریش عالی بود 
به نظرِ من خیلی تاثیر گذار تر از فیلم هایی مثل ( هیس دخترها فریاد نمی زنند ) و ( مستانه ) و ... بود !!

+ یادِ یه بلاگر افتادم که همین مشکلُ داشت ولی بعد از اون ماجرای بلاگفا آدرسشُ گم کردم 
امیدوارم هر جا که هست آرامش داشته باشه 

۶ نظر ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۲
aden