چه کنم با نبودت ای خواب :/
دوشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۱۴ ب.ظ
از روزی که غولِ بی شاخُ دم را پشت سر گذاشتیم ( کنکور ) پدر و مادر گرام اصرار اصرار که بیا برو تعلیم رانندگی
و ما همچنان که در زیرِ بادِ کولر یک لنگ بر لنگ دیگر انداخته بودیم و هندونه نوش جان می نمودیم با خونسردی تمام میفرمودیم : سالِ بعد سالِ بعد
2 سال بر همین منوال گذشت ، چشمتان روزِ بد نبیند یک هفته قبل درست هنگامی که خوابِ ما در مرحله روئیت شاه پنجم قرار داشت
به صورت وحشتناکی در گشوده شد و مادرِ هیجان زده وارد اندرونیمان شدن :| و مدام میفرمودن : پاشو پاشو بابات آموزشگاه منتظرته
آقا ما رو می فرمایید مثلِ مرغ سرکنده از رخت خواب جهیدم
تا 5 مین پوکر فیس وارانه به مادرِ گرام خیره شده بودیم ، این گونه بود که ما را در عملِ انجام شده قرار دادند :|||
3 روزِ تمام است خوابُ خوراکمان به هم ریخته مثلا این روزها شب ها میخوابیم روزها بیداریم !
مایه تعجب همگان شده ایم در کلاس های گیر بکس شناسی و روغن سوزی و ... از بس که تند تند نُت برداری می کنیم که مبادا رد شویم
ولی آن ها نمیدانند که در پس این همه تکاپو علاقه به رانندگی نهفته نیست
آن ها چه میدانند من چه لذت بزرگی را زیر پا گذاشته ام تا در این کلاس ها حضور بهم برسانم : خوابِ عزیزم :|
+ آیا شایسته نبود ما شیراز متولد میشدیم ؟ :/
۹۴/۰۶/۰۲