در لابه لای زندگی :)

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۱۸ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

مثلن الان فقط دلم میخواد یه بلاگ خوراک پیدا شه کلِ آرشیوشُ شخم بزنم :))

این خودش یه سرگرمی بسی لذت بخشِ در حالِ حاضر :)))

بلاگِ خوب خودت پیدا شو مثلن کاری کن الان نویسنده ت اتفاقی بیاد این مطلبُ بخونه 

و در کمالِ خضوع آدرستُ واسم بزاره ، به همین سادگی !

۱۲ نظر ۳۱ تیر ۹۴ ، ۲۲:۴۷
aden

باز تابستون میشه و خوابِ من ادا در میاره 

آخــــــــــــــــه چرا باید تا 3و 4 صب تو تختم وول بخورم و چرا زودتر از 1 ظهر بیدار نشم ؟؟؟

هر چیزی که تو بچگی آرزوشو داشتیم الان مایه دردسرِ شده گویا !!!

اعتراف می کنم روزای بچگی خیلی شیرین عقل تشریف داشتم 

مثلن یکی از بزرگترین آرزو هام این بود وقتی میخوام گریه کنم زرت زرت اشکم مثِ ابر بهار سرازیر شه

( ینی سرعت ریزشِ اشک واسم خیلی مهم بود )

مثلن یکی دیگه م این بود شبا تا دیر وقت خوابم نبره !!!!

کاش آرزوها هم طرحِ تعویض داشتن ، حالا اگه یه آرزو درست درمون میکردم عمرا برآورده میشد 

+ دوباره دارم واسه برگشتن به زندگی تلاش میکنم مثلن امروز اتاقمو مرتب میکنم :)

+ خیلی از هوای محترم تشکر میکنیم که الان بارون باروندن :|

+ استادِ محترم پایگاه داده پسغام پیغام فرستادن خودتون برین سی شارپ یاد بگیرین من درس نمیدم :|||

پارسال همین استادِ محترم جلسه اول اومدن کلاس یه پروژه خدایی بر گردنمان انداختن 

+ واقعن رد کردن مرزِ 20 سالگی باعث میشه آدم تو یه خلائی قرار بگیره که نمیتونه واسه کسی توضیحش بده

یه اتفاقایی واسه آدم میفته که نمیتونه واسه کسی توضیحش بده 

+ از این پست متنفرم مثِ ذهنم ریخته بهم :/

۶ نظر ۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۶:۴۱
aden

اکنون ساعت 3:54 بامداد صدای من را از تختم در حالِ تایپ می شنوید ( صدا ، تایپ ، :||| )

اکنون مصداق بارزِ گارفیلد می باشم زمانی که جان سرش را بر می گرداند 

و گارفیلد شرو به خوردن خریدِ یک ماهه آذوقه ها می نمود 

از فرطِ بیکاری به خوردن پناهیده شده ام :)))

اکنون من یک عدد دخترم با شکمی مملوء از یه ماگِ عظیم نسکافه بدون خامه (متاسفانه با بسته خالی خامه مواجه شدم )

+ یک عدد کاسه سوپ و یه تیکه مرغ :||||

امیدوارم فردا موقع گشودنِ چشم حوریانِ سیاه چشم را ملاقات ننمایم :/


+ آها راستی حجمِ عزیز لحظه های پایانی را سپری می کند اگر تا پایان این ماه خبری از من نشد شاید زنده باشم 

اما اگر ماه جدید از من اثری نبودم بدانید در جوار حوریانِ سیاه چشم در زیرِ درخت طوبی در سیاحت به سر می برم :)


+ تصحیح از شیخ تورنادو : حوریان سیاه چشم      -----> غلمان 

۳ نظر ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۳:۵۲
aden

به قول معروف اشک ما همچنان دم مشکمان است

فقط یه تلنگرِ کوچک کافی است تا آبشار نیاگارا سرازیر شود 

دیشب از غم یه آدم دلم می خواست زار زار گریه کنم 

ولی وقتی به عواقب و مستنداتش فک کردم 

که مادرِ عزیز تر از جانمان بعدش گیر می دهند و از ما دلیلی بس قانع کننده می خواهند 

و از آنجایی که ما دلیل منطقی نمی توانیم ارائه دهیم بسیار با تمدن برخورد کردیم و مانع از آبغوره گیری شدیم 

حالا منُ چشم جان را نیم ساعت بعد از فشار عصبی مشاهده می کنید :|||



رنگ رحساره خبر می دهد از سرِ درون که میگن همینه :|| !!!



۸ نظر ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۹:۳۷
aden
نمیدونم شاید گذشته به همه یه حسِ خوب منتقل میکنه ولی واسه من معرکه س !!
همیشه به گذشته فک می کنم :)
حتا بعضی از تصمیماتِ مهمُ ویرایش می کنم  و شاخه های احتمالی اون مسیر رو طی میکنم 
تو هر مسیر یه یه من جدید میرسم ، از بعضی من ها به شدت بدم میاد و دیوانه وار عاشق بعضی من های دیگه 
از روزی که به گذشته فک می کنم زندگی رو بیشتر دوس دارم 
حتا باعث شده مسیرهای آینده رو بهتر انتخاب کنم 
هر کی گفته فک کردن به گذشته فقط اتلاف وقتِ اشتبا گفته حداقل واسه من اینجوری نیست 
به گذشته فک کردن چیزی به جز خلق یه آینده ی بهتر نیست مطئنم :)

+ نقاشی های اخیر 


الهام گرفته از خواهر جان




دوست داشتنی ترین الهام دهنده :) مادموازل 


۱۰ نظر ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۶
aden

عرضم به حضورتون بنده را oven gas بگیرد ولی جو خیر !! :دی 

در راستای بیکاری و شب نخسبیدن ها علائقی نیز رو می شوند مثلن داوینچی زاده بودن :)))




+ در کمال صداقت اعتراف می کنم علارغم داشتن شوق معنوی بسیار زیاد از ته دل خواهان افتادن بقیه ماه مبارک رو دور تند میباشم 

آب شدم دیگهههه ://

۷ نظر ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۶:۳۲
aden

شب زنده داری باعت میشه آدم توهم بزنه مثلن 

یهو به خودت میای میبینی خودتو داوینچی تصور کردی :دی 



مثلن این اثر الهام گرفته از طبیغت اتاقمان است :دی


۷ نظر ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۹:۳۴
aden
یکی از لذت بخش ترین مواردی که یک دانشجو می تواند تجربه کند 
افتادن درس 3 واحدی تخصصی توسط یک استاد به تمام معنا عقده ای ست :))
وقتی استادی ترم قبل از یک کلاسِ 60 نفره فقط و فقط تو را می اندازد ! 
و این نمی تواند دلیلِ دیگری داشته باشد جز خصومت شخصی !!!!!
زمان افتادن جز تلخی چیز دیگری نمی توانی حس کنی ، شبیه یک فنجان قهوه تلخ 
ولی زمانی داستان مزه شیرین به خود میگیرد که ترم بعد آن درس را با نمره ای که از اول حقت بود پاس می کنی 
و چاشنی خامه ای آن هم چیزی نیست جز حذف آن درس و نمره نحسش در معدل ترم قبل
 و مهمتر از آن افزایش معدلِ کل :)

این گونه است که فرآیند افتادن می تواند شبیه یک فنجان قهوه شیرین همراه با خامه باشد :)

victorianstyle18:

Books and Coffee
-A very cozy please to read
۶ نظر ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۱
aden

صادقانه اعتراف می کنم از لوس ترین و وابسته ترین موجودات زمینی ام :|

انقدی وابسته که انتظار دارم هر روز پدرجان من رو تا دم درِ دانشگا برسونن و مستقیم از درِ دانشگا من رو به اتاقم !

( البته این خواسته م محقق نشده )

تا این حد که صبحا با صدای زنگ گوشیم بیدار میشم ولی تا وقتی بابا جان شخصن منُ بیدار نکنن از رخت خواب دل نمیکنم 

حتا عرضه صبحانه خوردن به صورتِ مستقل ندارم و 100 در 100 باید لقمه م توسط پدرِ عزیز گرفته شود 

دیگر کارتِ ورود به جلسه و دیدن نمره ها و اعتراضُ و... از موارد پیش پا افتاده ای ست که پدر جان جز وظایفِ خود میدانند 

پیش اومده وقتی از سر جلسه اومدم بیرون شونصد تا میسکالُ مسیج داشتم که امتحانت چطور بود ؟

و گاهن پیش اومده بعد از چند بار تماس گرفتن و عدم پاسخ اینجناب تا دم در دانشگا اومدن !!

همه این ها سبب افول شخصیت من نشده تا به امروز

ولی امروز وقتی نتونستم وارد سیستم گلستان بشم و سکته کنان به بابا جان زنگ زدم

با شنیدن این جمله که ( من رمزشو عوض کردم ) نیستُ نابود شدم 

+ پدرو مادرهای آینده خواهشمندم هیچ وقت هیچ وقت فرزندانتون رو اینقد وابسته پرورش ندین :/

با تچکر از طرف یه رنج دیده 

۱۰ نظر ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۷
aden

احم احم :)))

اکنون بنده یه آدم مستجب الدعا می باشم ، به خود می بالم :))))

ما نیز نمردیمُ نمره ( ذخیره و بازیابی اطلاعات ) را به چشم دیدیم ، 

اکنون دیگر خیالمان راحت است آرزو به دل از دنیا نخواهیم رفت 

و به همان اندازه آبِ پاکی بر سرُ صورتمان پاشیده شد ، 

یقین پیدا نمودیم این ترم هم الف نخواهیم شد که بتوانیم جبران مافات داشته باشیم :/

+ میگم قالبم شبیه یه چیزیه نگوووو داداش دوقلو سررسیدخان میباشن :)))

ایشون امروز از زیر خروارها چک نویس خودی نشون دادن :)

لازم به ذکر است اون صندلی بادی متعلق به من نیست ، اینجا اصن اتاقِ من نیست اتاقِ خواهر جان است 

به دلیل منحصر کردن اتاقمان به مکان برگزاری مسابقات المپیک از هر گونه عکس برداری در اتاقمان معذوریم :دی

+ و دیگر این که خودمان را با لنز طوسی عاشقیم :دی


۶ نظر ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۴:۱۲
aden