در لابه لای زندگی :)

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۱۰ مطلب با موضوع «صرفن غُرزنی» ثبت شده است

درست همون لحظه ای که فکر میکنی قوی ای ، شادی و از زندگیت راضی ای 

به نحوی زندگیت با یه لبخند ملیح بر دهانت میکوبد که ترجیح میدی تا مدت ها دهان باز نکنی ...


+ تو این سه سال بلاگر بودن از منفی نوشتن متنفر بودم 

ولی الان معتقدم منفور بودن از غمباد گرفتن بهتره :/

۱۱ نظر ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۲۳
aden

درسته همه ماها از لحظات و اتفاقایِ لعنتی زندگیمون متنفریم ولی خب یک روزِ لعنتی هم جزئی از زندگیه 

یک روزِ لعنتی اخرش تموم میشه 

روز های تلخُ شیرینی بعدش میان که حتا ممکنه اون روز لعنتی گم بشه ولی گذشتنش یه مقدار سخت تر از روزای دیگه س 

یه کمی ثانیه ها و دقیقه ها رو دورِ کند میفتن 

ولی تموم میشن ، شراره های اتیش قلبت کم کم فروکش میشن 

که حتا روزه های بعد یک مشت خاکستر به جا گذاشتن فقط که در نهایت مسافر باد میشن و به کل اثری ازشون باقی نمیمونه

اون باد حتما میاد ....

فقط باید یاد بگیریم ابعادِ واقعی زندگی رو انقد تعمیم ندیم که اون تعمیم یافته ش از خودِ اون بعد زندگی قوی تر بشه 

که اگه اون بعد تبدیل به یه بعد لعنتی بشه یه چند وقتی تو خلا سیر کنی ...


+ ممنون بابت تبریکاتون دوست داشتنیا دمتون گرم :)))



۹ نظر ۱۴ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۳۵
aden

مثلن آخرین جمعه ی سال باشه و تو بی حوصله رو تختت دراز به دراز افتاده باشی و از فرط بی حوصلگی اینستا را به معنای واقعی کلمه شخم زده باشی و جهت دیده نشدن لباس های بیهوش شده بر کف اتاقت به نور تولیدی گوشیت اکتفا کنی و از روشنایی بیشتر پرهیز کنی و از ارقام نجومی وبلاگ های به روز شده در قسمت پنل بکاهی و برای اولین بار با گوشی پست بنگاری :)

+ و مثلن به این فک کنی که آخرین پست بلاگفا سال 93 چی بود ه؟؟

+ و از کفش های 0 بار پوشیده ت متنفر شده باشی چون مادر گرام چپ و راست انرژی منفی به این زبان بسته ها اعمال میدارد 

+ و در این تعطیلات 0 درصد تمرین ها و پروژه های منفور را انجام داده باشی :/

۶ نظر ۲۸ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۲۹
aden


این بشکه ی لیوان نما که مشاهده می کنین حاوی آب شاتوت بود

آخه شاتوت هم شد میوه با اون مزه ش ، ://///

من موندم چیجوریه که یه ماهِ بشکه بشکه آب شاتوت به خورد ما میدن ولی تموم نمیشه !!!

+ بر اساس همون موضوع که میگن چشماتُ ببند زودی بخور تموم شه

این میوه دوست نداشتنی توسط خانواده محترم به خورد ما داده می شه ://

# داداش آب کرفس -____- 

۲۶ نظر ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۴۱
aden

بیان با این همه دکُ پز اجازه تعویض ایمیل به آدم نمیده :|||


+ حالا من که میدونم این واسه بلاگفای خز پاپوش درست کرد

۶ نظر ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۱
aden

داستان از 2 بامداد شرو میشه ، وقتی که پدرِ گرام همه ی فیلم ها و سریال های محبوبش رو نگا می کنه و کندی کراش تا چن ساعت بعد متوقف می شه ، و خاموشی در خانه رسمن آغاز میشه 

ساعت 2:30 مودم خاموش ، یه نگا به سقف ، خوابیدن به پهلو راست ، خوندنِ 216 پی ام نخونده ی تلگرام 

ساعت 3:00 زوق زوق کردن پهلو راست ، چرخیدن به چپ ، باز به درِ تو رفته کمدت خیره میشی ( این تو رفتگی نتیجه ی حمله عصبی خواهر دیوانه مان است  ) همچنان که به درِ تو رفته زل زدی افکارت با سرعت 1000 کیلومتر بر ساعت به عقب میره 

استاپ ، موقعیت زمانی ، کلاس چهارم  ، کنفرانس ریاضی بزرگان ریاضی کشور ، اسمِ اون خانومه چی بود ؟ همون خانومه که عضو هیئت علمی ریاضی دانشگاه تهران بود ؟ همون خانومه که با دخترش هم بازی شده بودم تو کنفرانس ، اااااااااه یادم نمیاد 

ساعت 3:40 زوق زوق کردنِ پهلو چپم ، خوابیدن به پشت :

روشن کردنِ مودم : 125 تا پی ام ، ااااااااااه بازم همون پسره که یه ترم مهمان بود با یکی از دخترایِ کلاس تو گروه دارن چت میکنن 

اووووووووو نهههههههه وای فای گوشی بابا روشنه ، صدای پی امای تلگرامش از پایین شنیده میشه 

افکار هجومی : یهووویی باز کردنِ درِ اتاقم توسط پدرِ خشمگین ، کوبیدنِ مودم به دیوار 

 ساعت 4:10 خاموش کردن مودم 

مرتب کردنِ اتاقم ، گرفتنِ 11 بار فال ورق ، هر بار یه چیزی در میاد !!

ساعت 5:30 روشن کردن مودم : دیدن نوتیفیکیشنای اینستاگرام ، این دوستِ چش آبی خنگنمون بازم ما رو اشتباهی منشن کرده !!

افکارِ هجومی : شکستنِ در اتاقمان توسطِ پدر خشمگین با کمربند ، تیکه تیکه کردن مودم با کمربند توسطِ پدر خشمگین 

ساعت 5:50 خاموش کردنِ مودم ، پرش زیرِ پتو از شدت یخ زدگی بادِ کولر ،

5:50 تا 7 انگار خوابیده م ، ساعت 7:00 : گیییییییییییو گییییییییییییییو صدای آب میوه گیری 

اااااااااه باز بابای از جان گذشته ی ما واسه ته تغاری لوسش آب هویج تدارک دیده آخه ته تفاری خونه امروز امتحان داره 

بازم چشام سنگین میشه 

ساعت 12:45 ، بی انرژی روزمان را آغاز میکنیم :/

 توضیح نوشت 1 : وقتی کلاس جهارم به سر می بردم یه جُنگِ ریاضی در شهرِ ما برگزار شد که هماهنگی اون جنگ رو پدرِ گرامِ ما انجام میدادن از این جهت من کامل در اون جنگ حضور داشتم 

توضیح نوشت 2 : دختری که با اون پسرِ مهمان چت می کرد همون دختره س که رو پروفایلش زده زندگی بدون امیر حسین خر است !


عکس هایی از دختر پسرهای بدون لباس درحال خواب

۹ نظر ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۱
aden

یکی از کارهای مفیدی که تو این تابستون تونستم انجام بدم 

پی بردن به این موضوعه که اگه خدایی نکرده زبونم لال گوش شیطون کر من تبدیل به یه خانوم خانه دار بشم 

زندگیم برفناس ینی رسمن ://

آقاااا تو فک کن شب دو میخوابم ظهر دو بیدار میشم 

توانایی جابه جا کردن یه لیوان رُ هم که اصلن حرفشم نزن 

تااااااااازه نمیدونم چن شنبه س !!!

خدایا تو رو به تمامِ برکات موجود در این کره خاکی قسم میدم واسه من یه کار جور کن :||||


+ با همه باباهایی که تریپ مهندسی ورمیدارن میخوان پارازیتُ درمون کنن قهرم  -_____-

آخه پدرِ من وقتی یه موجِ کسینوسی رُ فرض کنیم یه موجِ سینوسی میاد تخریبش میکنه

حالا شوما با دستکاری تنظیمات میخوای نویزُ برطرف کنی ؟؟؟؟ :|||

پروردگارا صبری 

نصفِ لطیفه رُ ندیدم میل به خودکشیم بالاس :||

۹ نظر ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۳۰
aden
از پشت همین تریبون اعلام می کنم 
دستِ معلمی که دانش آموزان کلاسش را بعد ازگرفتن آزمون انتخاب می کند میبوسم 
دستِ طراحِ آزمونایِ سمپادُ و .... را می بوسم 
دست طراحِ کنکور را در سال های آینده می بوسم 
.
.
.
یه هفته ای میشد از دست این آهنگای بووووووووق  سلنا و تیلور و وان دایرکشن و امثالهم آسوده شده بودیم 
امروز بازم بعد از گذراندن آزمون ورودی کلاس ششم سرسام گرفتیم -____-

در حالِ حاضر تمام خانه را همچین صدایی برداشته اینا خیلی پلنگن ، اینا خیلی پلنگن ، اینا خیلی پلنگن -____-


+ دوستِ عزیزمان دچار توهم شدند 
بنده رُ با داوینچی اشتبا گرفتن 
کرور کرور واسه ما عکس فرستادن که لبخند مونالیزا از ایشون خلق کنیم 
تا ایشون باشنُ دیگه رو اعصابِ ما اسکی نکنن :دی 
( به بابام میگم این نقاشی شبیه کیه ؟
 بابا جان : ( بعد یکم کج کردنِ دهن ) شبیه یلدایی که منگول مادرزاد به دنیا اومده باشه 
:))))))




۱۷ نظر ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۳
aden

دانشگاه رسمن یه مکانِ بی دروپیکره درست !!

ولی این دانشجوهای بخت برگشته یه احساسی دارن به اسم دلشوره ، استرس ، نگرانی و ......

نگرانِ نمره شونن استاد محترم 

16 خرداد تا 9 تیر میشه 25 روز به عبارتی !!!

باور کن استاد گرام اگه روزی یه سوال تصحیح می فرمودین تا الان 3 بار برگه های ما تصحیح شده بود :|

باور کن مقوله امتحان جدا از تایم کلاسِ که هر جلسه با نیم ساعت تاخیر تشکیل میشد 

جدا از تشکیل شدنای یکی در میونِ کلاسته ، بفهممممم لطفن 

مطمئنن جدال این چند وقته استاد و ندای درونی استاد عبارتی به جز این مضمون نمی باشد که

( پاشو برگه این دانشجوهای مفلوکُ یه نگا بنداز ) و استاد همچنان که یه لنگ بر لنگ دیگر انداخته و سیب گاز می زنند می فرمایند :

حالاااااا کووووو تا انتخاب واحد اینااا :||||

۳ نظر ۱۰ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۱
aden

همه رو دارم پشت سر هم گند میزنم !!!!!

همش فک می کردم این ترم معدلم از ترمای قبل بیشتر بشه ولی الان مشروط نشم صلوات 

ای خدا ینی یه روز میرسه که دیگه مجبور نشم درس بخونم 

واقعن واقعن واقعـــــــــــــــــن اعصابم خورده :///

۶ نظر ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۵
aden