بیایید کوچکترها را دوست بداریم :)
ساعت 1:19 بامداد
اینجا شهریست که گفته بودند اینترنتش به دلیلِ بدهی قطع خواهد شد و هنوز نشده است !!
الان که خواهرِ کوچکمان در اتاقش مثلِ فرشته ها خوابیده افکاری همانندِ خوره به جانمان افتاده !!
اگر من کوچک تر بودم چه میشد ؟
حتما هر بار که دزدکی مودم را روشن می کردم هر لحظه ترسِ خاموش شدن یا حتی تنبیه از طرفِ خواهر بزرگتر بر انداممان لرزه می انداخت
( این گونه مرا نگاه نکنید ملکه مودم در خانه ما هستیم و فقط با اجازه ما بقیه از آن مستفیظ می شوند )
یا مثلن همه ی کارهای خواهرِ بزرگترمان برای ما جذاب بود
و مثلِ ندید بدیدها و نشنید بشنید ها اتفاقاتِ دانشگاهِ خواهرِ بزرگترمان را گوش میدادیم
و سعی می کردیم این اتفاقات بسیار جذاب را مو به مو به حافظه بسپاریم تا فردا با تکرارِ این اتفاقات پیش دوستانمان پُز بدهیم !
یا شاید خواهرِ بزرگترمان برای ما اسطوره ی سلیقه میشد و بدونِ تایید او نمی توانستیم حتی یه جوراب برای خودمان بخریم
و همیشه در بگو مگوهای خواهرانه موردِ سرزنش پدر مادرمان قرار می گرفتیم چرا که همیشه حق با خواهرِ بزرگمان است
و نباید در برابر خواهر بزرگتر حاضر جوابی کرد
همیشه آرزو به دل می ماندیم که خواهرِ بزرگمان حوصله داشته باشد با ما بازی کند و یا حتی به سوال های تمام نشدنیمان پاسخ دهد
خلاصه کمی با وجدانمان خلوت کنیم گاهی با کوچکترها / ضعیفان / زیردستان مهربان تر باشیم :)