خداوند غیبت را جهت استفاده آفرید به هر حال :)))
در راستای پستِ قبل باید عرض کنم که شاید خداوند قسمتِ عظیمی از آرامشی را که همیشه آرزویش را داشتم به من ارزانی داشته
چون من که از همان ابتدا آدم ریلکسی متولد نشده بودم
حتی می توانیم به این نکته اشاره کنیم که دورانِ ابتدایی از قهر قهرو ترین افراد بودم
از آن بچه های کینه ای که گناهکاران می بایست خودشان را تکه تکه می کردند که موردِ بخشایشِ اینجناب قرار بگیرند !!
از آن بچه های لوسی که وقتی مادرش در جمعِ اقوام ضعف هایش را به رُخش می کشید تا روزها بعد زار زار اشک می ریخت
ولی این روها دیگر اثری از آن کودکِ قهرقهرو و کینه ای اصلن نیست !!!
این روزها خودم را هم که بچلانم نمی توانم از کسی کینه به دل بگیرم
نمی توانم چند روز خودم رو وردارم ببرم یک گوشه ای و قهر کنم
نمی توانم مثل قبل ها رفتارها و حرکاتِ ناخوشایندِ بقیه رو حلاجی کنم و بیشتر حرص بخورم :)
نمونه بارزش همین اتفاقِ اخیر
اصولن بنده ماه رمضان کلن در حالت استندبای قرار میگیرم و با موجوداتِ زنده اطراف نمی توانم ارتباط برقرار کنم
بعد از مدت ها قرار شد با چند تا از بچه ها دیداری تازه کنیم
یکی از بچه ها که از بدوِ تولد دوست به دنیا آمده ایم چون مادرهایمان دوستانِ بسیار بسیار صمیمی هستند
می توان گفت این دوستی هیچ نوع ارتباطی به دوست بودن ندارد چرا که دوست بودن را آدم ها انتخاب می کنند
ولی ما هیچ نوع حقِ انتخابی نداشته ایم
بگذریم ، این دوستِ عزیز یک ساعت قبل از قرار به ما پی ام دادند که با نیمه گم شده مان دچار دعوایی بس وحشتناک شده ایم
و در جهت رفعِ مشکلات ایجاد شده نیازمندِ مذاکراتیم
لذا از شما خواهشمندم به دیگر دوستان ابلاغ فرمایید : .... حالش خوب نیست اگه تونست میاد
گذشت و ایشون تشریف نیاوردند
همان شب قرار بود شام را به اتفاق اقوامِ دورُ نزدیک در رستوران سربازِ خوش منظره ی شهر نوش جان کنیم
چشمتان روزِ بد نبیند دوستِ مذکور را هراه با نیمه گمشده شان و چند تن از دوست های دیگرشان
در حالِ هر هر ُ کرکر در آنجا ملاقات کردیم
بنده خدا از ترسِ ما شام را نیمه رها کردند و پا به فرار گذاشتند
اکنون چند روزیست که شاهد پی ام هایی با این مضمونیم : منُ قضاوت نکن ، نیم ساعت قبلش آشتی کردیم ، من عاشقتم
یه لحظه بودن با تو رو با دنیا عوض نمیکنم و ....
دوستِ عزیز با چه زبانی به عرض برسانم : من آن کودک کینه ای نیستم ، خوش باش ما که ناراحت نشدیم :)