2 دقیقه مادر شدن :/
پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۴۷ ب.ظ
به جرئت میتونم بگم خوابِ دیشبم به نوبه خودش وحشتناک ترین و مزخرف ترین خوابی بود که تو این چند سال عمرم دیدم ://
مدت ها پیش یکی از دخترای فامیل با یه آقایی نامزد شدن
من خودم به شخصه ابدا با این وصلت موافق نبودن
سطح فرهنگُ و وجهه اجتماعی خانواده ها هیچ سنخیتی با هم نداشتن
و این موضوع خیلی زود خودی نشون داد بعد از 3 ماه نامزدی ، رابطه شون به بن بست رسید و جدا شدن
درسته واسه شکست این دختر ناراحت شدم ولی خوشحال شدم که این اتفاق قبل از شروعِ زندگی مشترکشون افتاد
خواب وحشتناک دیشب اینجناب از این قرار بود
که داداشِ این آقا اومده بودن خواستگاری بنده ( لازم به ذکره این آقا اصلن در واقعیت داداش به این بزرگی ندارن ! )
یه خونه ِ شلوووغُ و کلی هر هرُ کرکر ، فک کن یه فیلم وسط یه مراسم خواستگاری شرو شده باشه
لحظه ای که وارد خواب شدم وسطِ مراسمِ خواستگاری بودم
یهو جناب خواستگار اومدن کنارِ بنده نشستن که باهم عکس بگیریم
خیلی احساسِ بدی بود خیییییییییییلییییییییی ، وسط اون شلوغی از اون جیغای بنفش سوزناک نثارشون کردم
جیغِ بنفش همانا و گریه بنده همانا ، یهو مادرِ آقای خواستگار برگشت گفت تو نمیخواستی زنِ پسرم بشی واسه چی بچه دار شدی ؟
من :||||||| ، بچه چی میگه
یهویی یه بچه تپل مپل نشونم دادن ، از اونایی که آدم دلش میخواد درسته قورتشون بده
آقا اون وسط یه دعوایی راه انداخته بودم که نگووووو ، میگفتم من زنِ این یارو نمیشم ولی بچه مو میخوام :دی
خلاصه آخرش نمیدونم چی شد بچه رُ گرفتم نگرفتم ، ولی فقط میتونم بگم خدا روشکر خواب بود ://
+ بچه مم پسر بود :دی
۹۴/۰۵/۰۱