در لابه لای زندگی :)

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۱۸ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

اصولن موقه سحر باباجان لطف می فرمایند و 35 پله رو تشریف میارن بالا تا منُ از خواب خرسی بیدار کنند 

و برای رسیدن به تخت من چندین موانع رو باید پشت سر بگذارند از جمله لباسایی که مقضدشون لباسشوییِ ، 

یا چرک نویسایِ دوران امتحاناتم ، روسری ، کتاب و ..... و نکته جالبم اینجاست که دیگه این صحنه کامل براش عادی شده 

و حتا با چشمای بسته م میتونه موانعُ رد کنه 

( دانشگاه ، دو ماه قبل ، مصادف با زمان پوست انداختن بلاگفا : 

یکی از بچه های دبیرستان که روز اول دانشگا اومد بهم تبریک گفت واسه پشت سرگذاشتن سدِ عظیم کنکور و من فقط با لبخند تشکر کردم 

و از واژه عزیزم استفاده می کردم چون حتا اسمشم بلد نبودم !!و بعدهاااا فهمیدم این دبیرستانِ ما بوده !!! دو ماه قبل نامزدیش بود 

دقیقن اونروز به شدت گرم بود و ما مهندسانِ گنده مملکت جلو دانشکده فنی همگی یک بستنی در دست گرفته بودیم

 و بسیار از این واقعه هم خشنود بودیم :|||

باز اون دخترخانوم ذوق مرگ کنان اومد احوال پرسیُ بچه ها بهش تبریک گفتن ،

بعد از پشت سرگذاشتن ورژن خنگی فهمیدم دیشب نامزدیش بوده ، من نیز در کمال صمیمت بهش تبریک گفتم 

با یه حالت تاسف بار برگشت خطاب به من گفت اون پسرا رُ میبینی ؟ 

من : خب :|||

اونا همکلاسیایِ منن ، همین که فهمیدن من نامزد دارم دارن از غصه دق میکنن 

من : جـــــــــــــــــــــــــــــــان !!!!!!!

حالا من دیشب بعد از بیدار شدنم توسط باباجانم و چهره ی کامل نا امید ایشون از وضع همیشگی اتاقم 

یاد اون دختره افتادم که بهتر نبود وقت و انرژی شو جهت پزُ دادن رویا پردازیاش صرف یکی می کرد که میشد مزدوج نمودنشُ تصور کرد حتا !!!




۸ نظر ۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۵:۰۹
aden

این رسمش نیستااااا ، آقای خشن 

رسم آواره نوازی وارد کردن شوک و ناملایمتی نیست 

بیان تو دیگه چرا ، خطای 405 آخه ؟؟؟؟

خطای سرور ینی ؟؟!!!!

واسه موجودی که تارُ پودشُ پایتون تشکیل داده این رفتارا اصن شایسته نیست :/

+ شاید من از معدود افرادی باشم که در این ساعت شاهد قط و وصل شدن اعصاب آقای بیان بودم 

البته امیدوارم بیان بر تعداد شاهدان خود نیفزاید :// 

+ گویا ارور 504 بوده :)) ، با تچکر از نسرین :)

۸ نظر ۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۹
aden
اطمینان دارم این حس چیزی نیست جز جهالت جوانی !!
ولی چه کنم که شدیدن دلم کنکور می خواهد ، آن هم نه کنکور ارشد کنکورکارشناسی :||
مثلن الان پیش دانشگاهی میبودم و تمام فکر و ذکرم قبول شدن در رشته ی مورد علاقه ام می بود 
مثلن الان نمیدانستم رشته ی دانشگاهیم چیست ، و این خود یک سورپرایز بزرگ بود 
دو هفته یک باز آزمون نچسب قلمچی میداشتم و از ترس ریخته شدن آبرو برای بالا بردن ترازم تلاش می کردم 

+ کنکور کارشناسی از اتاق فرمان اشاره می فرمایند ، دو سال دیگر داداش ارشدم خدمت خواهد رسید ، دهنتان سرویس 

۷ نظر ۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۷:۲۶
aden





ایشون عشق من هستن 
تنها دلیل اختلافِ منُ دختردایی جان در زمان کودکی :)))
همیشه چشمم دنباله ایشون بوده و هست 
یه چشمم اشک بوده و یه چشمم خون از فراق این خوشتیپ 
و الان تنها سوالی که برام پیش اومده اینه که واقعن پدر مادر گرام چرا واسه منم یه توپولی نخریدن که انقد دچار شکست عشقی نشم ؟!!!
+ عکس مربوطه از پروفایل دختردایی جان دزدیده شده :)))
۶ نظر ۱۰ تیر ۹۴ ، ۲۳:۰۶
aden

پارسال تابستون بود که یه نامه ی بلند قد مادرِ گرام برام گذاشته بودن 

تقریبن با همین مضمون مسیج 

زمان چقددد زود میگذره :)))) ،یادآوری شیرینی بود 

فقظ پارسال از تمام مراحل عکس گذاشتم  ، امسال به دلیلِ پیری عذر ما را پذیرا باشین :))

+ اینجا آپلود مستقیم نداررره ؟!!!!

۴ نظر ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۱:۴۲
aden

دانشگاه رسمن یه مکانِ بی دروپیکره درست !!

ولی این دانشجوهای بخت برگشته یه احساسی دارن به اسم دلشوره ، استرس ، نگرانی و ......

نگرانِ نمره شونن استاد محترم 

16 خرداد تا 9 تیر میشه 25 روز به عبارتی !!!

باور کن استاد گرام اگه روزی یه سوال تصحیح می فرمودین تا الان 3 بار برگه های ما تصحیح شده بود :|

باور کن مقوله امتحان جدا از تایم کلاسِ که هر جلسه با نیم ساعت تاخیر تشکیل میشد 

جدا از تشکیل شدنای یکی در میونِ کلاسته ، بفهممممم لطفن 

مطمئنن جدال این چند وقته استاد و ندای درونی استاد عبارتی به جز این مضمون نمی باشد که

( پاشو برگه این دانشجوهای مفلوکُ یه نگا بنداز ) و استاد همچنان که یه لنگ بر لنگ دیگر انداخته و سیب گاز می زنند می فرمایند :

حالاااااا کووووو تا انتخاب واحد اینااا :||||

۳ نظر ۱۰ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۱
aden

بعد از خیانت های پی در پی بلاگفا 

و نثار آرشیوم به سبزی فروشی سر کوچه 

و نبود امنیت آرشیوی و عاطفی من بعد در بلاگفا

به آغوش خشنِ بیان پناه میاورم :///

۷ نظر ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۹:۲۶
aden

الان یه مدت طویلیه من آپ نکردم ، مگه میششششششه ؟؟!!!! مگه دارییییییییییم !!!!!

خودم که به شدت در حال تعجبم 

البته شاید محیط خشکُ خشن اینجام بی تاثیر نباشه 

از اینا بگذریممم 

امتحانام تموممممممممم شد بالاخره 

اون شب نخوابیدنا و استرسا و مزدن و زنده شدنا تا دی ماه 94 تعطیل شده فعلن :|||

الان از تنها چیزی که مطمئنم اینه که مشروط نمیشم و همین کلی بهم آرامش میده :)))))

+ ماه رمضون پاسال بود بلاگفا وب زدم یادش بخیرررررررر

ینی خیلی ماه رمضونه پارسالُ دوس داشتمممممممممممم ، عالی بود 

فعلن که بلاگفا منُ به آغوش گرمش راه نمیده ://


۲ نظر ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۲
aden